سفارشات 35413111-051
از چاپخانه لاله زار تا ماجرای فیلم و زینک کتاب‌ها با سفیده تخم‌ مرغ/ دلیل رقابت میان انتشارات امیركبیر و جاویدان چه بود؟

سیدجمال‌الدین سیدمهدی دربندی، مدیر انتشارات غزالی در پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب» از چگونگی کار و سختی‌هایش در چاپخانه‌ خیابان لاله‌زار سخن گفت و از کتاب‌هایی که پیش از انقلاب و پس از آن در انتشارات غزالی چاپ کرد خاطراتی جالب و شنیدنی بیان کرد.

پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب» که هر هفته به همت «مرکز کتاب‌پژوهی» مؤسسه خانه کتاب برگزار می‌شود، شامگاه دوشنبه (17 آذرماه) با حضور سیدجمال‌الدین سیدمهدی دربندی، مدیر انتشارات غزالی برگزار شد. در این نشست که دبیری آن را نصرالله حدادی بر عهده داشت از این ناشر پیشکسوت قدردانی شد. در این نشست که به صورت میزگرد برگزار شد، نصرالله حدادی پرسش‌‌هایی را مطرح ‌کرد و سیدجمال‌الدین سیدمهدی دربندی نیز به آنها پاسخ‌ ‌داد.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

آقای رمضانی در ابتدا از خودتان برای ما بگویید.

من سید جمال‌الدین سید مهدی دربندی فرزند سیدعبدالله و متولد 30 آذرماه سال 1317 شمسی هستم و از سال 1325 شروع به فعالیت در زمینه چاپ کردم. من از دوران مدرسه و تحصیل به چاپخانه پدرم به نام «شرق» که در لاله‌زار جنوبی، کوچه باربد و سرای لاله‌زار بود، می‌رفتم. پدرم قبل از این چاپخانه در چاپخانه دیگری به نام «مهر» با دو نفر دیگر با نام‌های «ابراهیم رمضانی»، مدیر انتشارات ابن‌سینا و شخص دیگری به نام «تقی‌زاده» شریک بود. پدرم حدود سه سال در این چاپخانه کار کرد و مرحوم علی دشتی روزنامه «شفق سرخ» را در اینجا منتشر می‌کرد. پدر بعدها از شرکای خود جدا شد و در سرای لاله‌زار چاپخانه‌ای را با یک ماشین چاپ دستی و با حروف مسطح تاسی راه‌اندازی کرد و 40 سال در این چاپخانه کار کرد. 

در آن زمان روش ظاهر کردن فیلم و زینک با استفاده از سفیده تخم‌مرغ بود به این صورت که بر روی دستگاهی مانند دیگ، زینک کاغذ قرار می‌دادند و سفیده تخم مرغ را بر روی آنها می‌ریختند و آنقدر این را می‌زدند تا در زینک حل شود. هنگامی‌که کاغذ برداشته می‌شد عکس هم ظاهر شده بود. برای این کار سفیده‌های تخم‌مرغ‌های زیادی استفاده و زرده‌ها هم میان عابران پخش می‌شد.

آیا شما در آن زمان در چاپخانه کار هم می‌کردید؟

نه من فقط در آنجا حضور داشتم و به کارها نگاه می‌کردم. چاپخانه ما همان‌طور که گفتم در خیابان لا‌له ‌زار بود و لاله‌زار مکان حزب بازی بود. من عصرها به چاپخانه می‌آمدم و به دفتر چند حزب هم رفت و آمد داشتم اما بیشتر وقتم را با مرحوم دکتر حسین فاطمی می‌گذراندم و روزنامه «باختر امروز» را میان مردم پخش می‌کردم. دکتر فاطمی علاقه‌زیادی به من داشت. او فرد با سوادی بود که در واقع اداره کشور را به عهده داشت.

آیا شما تمایل به حزبی داشتید؟

من آدم حزبی نبودم و فقط علاقه به حضور در جلسه‌های آنها داشتم. در آن زمان به حزب‌های مختلف سر می‌زدم.

چه خاطره‌ای از مرحوم دکتر فاطمی دارید؟

همه او را دوست داشتند و به او احترام زیادی می‌گذاشتند. حتی دشمنان او نیز برایش احترام بسیاری قائل بودند.

در چاپخانه مهر چه کاری انجام می‌دادید؟

افرادی مانند مرحوم دشتی، حجازی و علی‌اصغر حکمت به چاپخانه ما آمد و شد داشتند و من هم بیشتر وقت خود را به‌ویژه با دشتی می‌گذراندم. پدر کارهای این افراد را به حروفچین‌ها می‌سپرد و من هم غلط‌گیری می‌کردم.


پدر شما با کدام انتشاراتی‌ها همكاري مي‌كرد؟

ما با انتشارات ابن‌سینا و مرحوم ابراهیم رمضانی کار می‌کردیم. دفتر این انتشارات ابتدا به نام سقراط و در کوچه بیمه ابتدای خیابان سعدی بود. انتشارات ابن سینا ابتدا توسط محمود رمضانی (برادر ابراهیم رمضانی) خریداری شد اما بعدها ابراهیم کتابفروشی را خرید و مهمترین کاری که او کرد، تبدیل کردن کتابفروشی رمضانی به پاتوقی برای نویسندگانی همچون سعید نفیسی، شجاع‌الدین شفا و دکتر محجوب بود که در این مکان با یکدیگر به بحث و تبادل نظر می‌پرداختند. این جلسه‌ها در سال‌های 1332 تا 1335 برگزار می‌شد.

آیا مرحوم دشتی نسبت به مطيع‌الدوله حجازي حساسيت خاصي داشت؟ در اين مورد حدس‌هاي متفاوتي زده مي‌شود.

آنها با يكديگر همكار و هر دو سناتور انتصابي بودند و هيچ وقت برخورد زننده‌اي با يكديگر نداشتند. البته دشتي فردي تندخو اما مطيع‌الدوله انسان آرام و خوش‌خلقي بود.

درباره ابراهيم رمضاني، مدير مسئول انتشارات ابن‌سينا كه باعث تحولات زيادي در زمينه نشر و كتاب شده بود، بگوييد.

در آن زمان كار هيچ ناشري مانند ابراهيم رمضاني نبود زيرا كار او خاص و ويژه‌ بود. او مشاوراني مانند حسن عميد (نويسنده كتاب فرهنگ عميد) و فريدون كار داشت كه از كمك آنها به ویژه عميد استفاده مي‌كرد.

چرا انتشارات ابن‌سينا به يكباره متلاشي شد و رمضاني كتاب‌هاي خود را به ناشران واگذار كرد؟

دو ضربه سنگين در زندگي باعث عقب‌نشيني او شد. اول خودكشي دخترش و پاپوشي كه توسط ساواك براي او ايجاد شد كه باعث زندان رفتنش شد. زمين كتابفروشي ابن‌سينا وقف بيمارستان مفرح بود و اين دسيسه از سوي «مفرح»، رييس بانك صادرات دوران پهلوي ايجاد شد. آنها مي‌خواستند رمضاني مغازه را تخليه كند اما او هم اين كار را نمي‌كرد. ساواك بدون هيچ بهانه‌اي او را به زندان انداخت اما مرحوم دشتي او را از زندان آزاد کرد و رمضاني هم به كتابفروشي در 25 شهريور (هفت تير فعلي) رفت.

آيا پدر شما هم با ساواك هم به مشكل برخورده بود؟

پدرم كتاب «خلقيات ما ايرانيان» از نوشته‌هاي جمال‌زاده را بدون مطالعه، حروفچيني و چاپ كرد و ساواك هم به دليل مطالب كتاب كه حكومت را محكوم به دزدي مي‌كرد، او را به زندان برد و چاپخانه ما را هم براي هميشه بست اما مرحوم دشتي به كمك پدرم آمد و او را از زندان آزاد كرد.

چطور در كتابفروشي ابراهيم رمضاني مشغول به كار شديد؟

در حدود سال 1332 مرحوم رمضاني به چاپخانه پدرم آمد و اجازه خواست تا من در مغازه كتابفروشي به او كمك كنم. من در آن زمان 15 ساله بودم و تجربه‌اي هم از كار فروشندگي نداشتم اما با اين حال 11 سال در اين مغازه كار كردم و شاهد حضور نويسندگان بزرگي مانند شجاع‌الدين شفا در اين كتابفروشي بودم. من در فروشگاه رابط ميان نويسندگان و چاپخانه‌ها بودم و كار خود را با 40 تومان درآمد ماهيانه آغاز كردم كه بعد از يكسال اين رقم به 60 تومان تغيير يافت. آخرين دستمزدي كه من از اين مغازه گرفتم، 160 تومان بود.

من در حدود سال 1332 كتاب «در قبر خبري نيست» را قبل از رفتن به كتابفروشي ابن‌سينا منتشر كردم و رمضاني هم بعد از چاپ اين كتاب توسط من خواست تا در كتابفروشي او مشغول به كار شوم. او قبل از چاپ كتاب‌هاي خود، از من مي‌خواست تا آن را مطالعه كنم و نظرم را درباره كتاب‌ها بدهم. 

شجاع‌الدين شفا چطور نويسنده دربار شد؟

شفا از لحاظ مالي در جايگاه خوبي نبود وگاهي پول شام خود را در زماني كه به كتابفروشي رمضاني مي‌آمد، قرض مي‌گرفت اما در زماني كه سعيد نفيسي از هندوستان به ايران آمد، محمدرضا پهلوي مسئوليت برگزاري هزاره ابن‌سينا را به او داد و نفيسي هم اين كار را به شجاع‌الدين شفا كه نويسنده و مترجم خوبي بود واگذار كرد و هزينه‌اي هم كه از شاه براي اين كار دريافت كرده بود به شفا داد اما او تمام پول را برداشت و رفت. نفيسي يك بار به كتابفروشي رمضاني آمد و قضيه را تعريف كرد. در نهايت با همكاري مرحوم رمضاني هزاره برگزار شد. بعد از اين اتفاق شفا معروف شد به اين ترتيب كه نفيسي او را به دربار معرفي كرد و شفا هم كتاب‌هاي «به سوي تمدن بزرگ» و «انقلاب سفيد» را نوشت.

در كتابفروشي ابن‌سينا چه كتاب‌هايي فروخته مي‌شد؟

همه نوع كتابي فروخته مي‌شد و مبادله كتاب هم مي‌كرديم.

چرا نسل گذشته كتابفروشان به شدت به كار خود متعهد بودند؟

اين تعهد از علاقه آنها به كارشان سرچشمه مي‌گرفت. كتابفروش اولين كسي بود كه در مغازه خود را باز مي‌كرد و بعد از او شاگرد مغازه مي‌آمد و شروع به كار مي‌كرد در حالي كه الان همه به فكر تجارت هستند.

چطور از كتابفروشي ابن‌سينا بيرون آمديد؟

انتشارات علمي تمايل به همكاري با من داشت. من به ديدن پدر علمي رفتم و او گفت كه قصد مسافرتي دارد و كسي را براي سرپرستي انتشارات خود در زماني كه در مسافرت است، ندارد. من به آنها قول همكاري دادم و تصميم به چاپ كتاب‌هايي علاوه بر قرآن و كتاب دعا گرفتم. حتي براي اين تحول كتاب‌هاي فروغ فرخزاد را از پدرش گرفته و منتشر كردم.

دليل رقابت ميان انتشارات اميركبير و انتشارات جاويدان چه بود؟

انتشارات جاويدان هر كتابي را كه منتشر مي‌كرد، اميركبير هم آن را به چاپ مي‌رساند. عبدالرحيم جعفري، مدير انتشارات اميركبير به مطبوعات ايران خدمت فراوان كرد اما با ناشران تازه‌كاري كه آثار خوبي را منتشر مي‌كردند مشكل داشت چون از آنها مي‌خواست تا كتاب‌هاي خود را به او بفروشند كه در صورت مخالفت با ناشر، همان كتاب را چاپ كرده و مي‌فروخت. اما اکنون براي آقاي جعفري احترام زيادي قائلم و می‌دانم رقابت‌ها و مشكلاتي كه در گذشته اتفاق افتاد، اقتضاي آن زمان بوده است.

در اين زمان انتشارات ديگري مانند «شفق» بود كه كتاب‌هاي خوبي را منتشر مي‌كرد آيا اميركبير با آنها نيز رقابت مي‌كرد؟

انتشارات شفق داراي مترجم و چاپخانه بود و انتشارات اميركبير نمي‌توانست با آن مقابله كند.

درباره موسسه فرانكلين بگوييد.

در همين زمان هم موسسه‌اي به نام «فرانكلين» توسط همايون صنعتي‌زاده تاسيس شد و با هزينه خود، هشت نفر از كتابفروشان را به آمريكا براي ارتقاي صنعت چاپ و نشر فرستاد. اين موسسه كتاب‌هاي انگليسي را وارد و ترجمه مي‌كرد و ميان ديگر انتشاراتي‌ها پخش مي‌كرد.
 
چه مشخصه‌اي مي‌توانيد براي جعفري، مدير انتشارات اميركبير بگوييد؟


جعفري بعد از سال 1333 به نشر كشور وارد شد و خدمت زيادي هم كرد اما خصلت‌هاي خاص خود را داشت. به عنوان مثال جعفري براي چاپ كتاب وسواس زيادي به خرج مي‌داد و اين تمايز او با ديگر انتشاراتي‌ها بود. او انسان متكبري نبود اما درصدد تسلط به ديگر ناشران بود. جعفري هميشه مي‌خواست بهترين باشد و خود را به ديگران نشان دهد.

نام كتابفروشي‌هاي ميدان بهارستان تا خيابان شاه‌آباد را در ذهن داريد؟

در آن موقع تعداد زيادي كتابفروشي نبود. صفي عليشاه، بنياد، سيروس، پديده، ادب، اقبال، ناصرخسرو و بعدها اميركبير و طهوري از جمله اين كتابفروشي‌ها بودند.

شما تا چه سالي با خانواده علمي همكاري داشتيد؟

من از سال 1341 تا 1347 با برادران علمي همكاري كردم و بعد از آن با حسن فخر رازي انتشارات فخررازي را تاسيس كردم اما بعد از يك‌سال اين انتشارات را به او واگذار و انتشارات غزالي را راه‌اندازي كردم. در اين انتشارات از سال 1347 تا 1356، یکصد عنوان كتاب منتشر كرديم كه از اين 100 عنوان، 40 جلد كتاب قصه را يك جا به چاپ رسانديم و كانون پرورش فكري هم از اين مجموعه استفاده كرد. «تاريخ تويسركان» و «كيهان‌نوردي در اعماق فضا»، كتاب‌هاي ديگري بودند كه قبل از انقلاب منتشر شدند.

ملاك شما براي چاپ كتاب چه بود؟

ملاك من از انتخاب كتاب، تجارت و سودآوري كتاب بود چراكه تمام امورات زندگی را از انتشارات مي‌گذرانم.

بعد از اينكه كتابفروشي خودتان را باز كرديد، رابطه‌تان با برادران علمي و آقاي جعفري چگونه بود؟

من با آنها رابطه خوبي داشتم و به مشكلي برنخورديم.

بعد از انقلاب چه كتاب‌هايي چاپ كرديد و چرا كم كار شديد؟

«يوگا» و «روانشناسي» كتاب‌هايي بودند كه بعد از انقلاب چاپ كرديم اما نتوانستيم آنطور كه بايد فعاليت كنيم و از كار عقب‌نشيني كرديم. دليل اين دلسردي هم مسائل خانوادگي بود. كتاب «ايران، اقليم عشق» آخرين كتابي بود كه در زمان برگزاري اجلاس سران در دوران جنگ (ایران و عراق) در ايران منتشر كرديم. براي چاپ اين كتاب كاغذ گلاسه از دبي وارد كرده و آن را منتشر كرديم. هزينه انتشار اين كتاب در پنج هزار جلد، 25 ميليون تومان شد اما اين كتاب‌ها خريداري نشد و اين يكي از دلايلي بود كه باعث شد انتشارات غزالي را بفروشيم اما تا چند سال بعد هم سرپايي كتاب چاپ مي‌كردم.

چقدر به كار نشر علاقه داريد؟

من در حال حاضر در زمينه نشر فعال نيستم اما به آن علاقه دارم.

بيشترين دوستي را با كدام ناشر و يا كتابفروشي داشتيد؟

من با همه ناشران و كتابفروشان ارتباط خوبي داشتم.

تا به حال كارتان به دستگاه امنيتي در رژيم گذشته افتاده بود؟

كتاب «فراموشخانه و فراماسونري در ايران» نوشته اسماعيل رائين را فروختم كه به دلیل آن مرا به ساواك برده و خواستند تا ديگر اين كتاب را نفروشم.

آيا در طول سال‌هايي كه در زمينه نشر فعال بوديد، از چاپ كتابي پشيمان شده‌ايد؟

نه تا به حال از انتشار هيچ كتابي پشيمان نيستم حتي كتاب «فراموشخانه و فراماسونري در ايران»

در حال حاضر روزگار را چطور مي‌گذرانيد؟

من سابقه عمل جراحي قلب دارم و به بيماري سرطان نيز مبتلا شده‌ام اما در حال حاضر مراحل درمان را طي مي‌كنم كه به گفته پزشكان درمان روند خوبي دارد.

نظر شما درباره نشر دولتي چيست؟

من مشكلي با نشر دولتي ندارم به عنوان مثال اگر كتابي را وزارت امور خارجه يا مؤسسه اطلاعات منتشر مي‌كند، تاريخي است و در اين مورد من اشكالي نمي‌بينم.

قبل از انقلاب كتاب‌هاي درسي با اين وسعت به چاپ نمي‌رسيد، نظرتان در اين باره چيست؟

به نظر من ملاك چاپ براي چنين كتاب‌هايي هم سودآوري است.

چرا طي سال‌هاي گذشته با رشد منفي كتاب مواجه شده‌ايم؟

تهيه كاغذ و گراني كتاب از دلايل رشد منفي كتاب است. گراني مواد اوليه كتاب باعث روي‌گرداني خوانندگان شده در حالي كه در روزگار ما كتاب قيمت ارزاني داشت.

نظر شما درباره كنترل بر كتاب و مجوز براي آن چيست؟

افرادي كه اهل مطالعه باشند، خيلي به مميزي‌ها اهميت نمي‌دهند و با وجود حذفيات كتاب، مي‌توانند به منظور آن پي‌ببرند.
 

منبع: www.ipina.ir