سفارشات 35413111-051
خاطرات پیشکسوت صنعت چاپ خراسان؛ محمود ناظران پور (قسمت اول)

 سال ۳۴ وارد کار چاپ شدم. ' روزنامه ی خراسان ' دور فلکه ی حضرت ' ساختمانی مجاور کاروانسرای سلطانی ' طبقه ی همکف، چاپخانه بود و طبقه ی بالا سازمان اداری روزنامه؛ شامل هیات تحریریه، امور مالی، مدیریت و نیز گراورسازی خراسان با مدیریت مرحوم علی اکبر غراب بود.
در اینجا فیلم را با دوربینی بزرگ که نور آن به وسیله ی زغال ویژه ای تامین میشد می گرفتند و کپی آن بر روی زینک کلیشه توسط نور آفتاب بود .
 اگر کپی برای عکس بود به آن گراور می گفتند که حداکثر ترام برای آن ۳۶ خط بود، زیرا باید اسیدکاری میکردند که برجسته شود و چاپ نمایند. برای کپی کردن قیدی چوبی بسیار محکم با چفت و بست قوی و شیشه ی ضخیم و بسیار شفاف به ضخامت ۵ سانتیمتر، سنگ خورده، بدون موج وجود داشت. مرحوم ماشاالله مروی نیا شاگرد غراب که دستان قوی و ورزیده داشت گاهی می دیدم این قید سنگین را به مدت ده دقیقه جلو نور آفتاب می گرفت که زینک حساس شده از فیلم مورد نظر کپی انجام گیرد.
  نخست در بخش حروفچینی به سیب زدن؛ ورساد کردن حروف ریخته شده پرداختم که بعد در گارسه ها پخش کنیم . چاپ در مشهد توسط روسها پا گرفت، مثلا چاپ طوس که قبلا بانک روسها بود، در هنگام حمله ی تزارها و سپس دوره ی اشغال جنگ دوم ، به همین سبب بسیاری اسامی روسی در چاپخانه رواج داشت.
   مارزان : بابوشکا ' گارسه ' رازبرات : پخش حروف ' تسکی : پرس نمونه گیری ' لنیک : لاینیک : خط برنج ' پانتیل : پتروشکا و ...
گارسه های به سبک روسی با همین نام هم داشتیم . حروفچینی در چاپخانه ' بخصوص روزنامه ' رکن مهمی بود ' اگر ماشین چاپ خراب می شد صفحات روزنامه را در چاپخاته ی دیگر چاپ میکردند ولی با لنگش حروفچینی نمی شد کاری کرد لذا در روزنامه خراسان و حتما در هر روزنامه ی روزانه ای بیشتر اعضای هیات تحریریه، حروفچینی را بلد بودند و اصولا از حروفچینی به نویسندگی و یا سرودن شعر و طنز و غیره کشیده شده بودند و در مواقع حساس که کار حیثیتی می شد آستین ها را بالا می زدند و به داد مدیریت می رسیدند : اسامی وظیفه دان ' شاهانی، مه ولاتی در خاطرم مانده است.
سردبیر حسن عمید صاحب فرهنگ عمید، بعدا مرحوم فخرالدین حجازی. معمولا در سالن حروفچینی بحث های گوناگون در میگرفت، حروفچینی حرفه ای پویا و حروفچینها با سواد بودند. آنان مطالب را می خواندند و می چیدند. پس همیشه در حال آموختن بودند. صد خط اشپون ۵ ، ۲ حروف ده نازک ۲۵ قران، از بیمه و دیگر امتیازات خبری نبود!
 انسانهایی دایم بی پول و زار و نزار به خاطر تماس دایم با سرب، غالبا عینکی ته استکانی، گرفتار واریس به سبب ایستادن بسیار. حروفچینی حرفه ای نشسته ممکن نبود ! 
و اما این ستونهای چیده شده بعد از تصحیح، تحویل یک صفحه بند نخبه میشد که سرپرستی شعبه را هم بر عهده داشت. نامش رضا ژیان آهنی بود. خدایش بیامرزاد، من از چالاکی و چیرگی او لذت می بردم. تنظیم مطالب در صفحات مختلف و ارایه ی صفحه ای ۵۰ کیلویی از حروف سربی و کوادرات و خط برنج، به گونه ای که پس از بستن در رانگای ماشین لتر پرس اگر آن را بلند می کردی حتی یک حرف و یک فاصله از آن نمی ریخت که اگر لق و پق بود، نوردهای چاپ آن را بیرون می کشید و درد سر درست میکرد.
شرح ادامه ی این سیر تحول در مجالی دیگر...